گردنه

گردنه
Instagram

پُرچینِ دامنه‌های مرگ

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ب.ظ

بی اجازه نبوس. هیچ چیز را بی اجازه نبوس. می‌خواهد سیب باشد یا گلی یا روی گلگون پسربچه ی دل انگیزی یا دست شاه‌دختِ سپیدروی دل‌آشوبِ دل‌آزاری. تو بی اجازه نبوس. که هر بوسه ای اعجازی دارد و جفر و علوم غریبه‌ای. هر بوسه‌ای سحری دارد و طلسمی. هر بوسه دروازه‌ای ست که تو را پرت می‌کند از دنیای باستانی‌ِ پدری ات بیرون. می‌اندازدت در دامنه‌ای پرشیب رو به بیشه‌ای پربرگ، که هر کران‌اش دامی نهفته و افسونی ست در کمین.


***


 وقتی اولین بوسه فرا رسید مرگ آهسته از خواب بیدار می‌شود. تکلیفش نوشته می‌شود و ساعت شماطه دارش را می‌گذارد توی جیب ساعتی جلیقه‌اش و کلاه نمدی قهوه‌ای‌اش را سر می‌گذارد و آرام از پله‌های سکوی بهارخوابش می‌آید پایین. "حسن یوسف" ی زیر پایش یخ می‌زند و نعنای حیاط مادری عطر می‌بازد. حیاط باریک و طویل تمام می‌شود. در را دو لته باز می‌کند که صدای خنده‌های هوس‌آلودت به گوشش می‌رسد. دست معشوقه‌ات باز یخ می‌کند و لب‌ها از هم وا می‌شود. طره‌ی بلند شاه‌دخت از گونه‌ی شاهزاده جدا می‌افتد و مرگ یک قدم بیرون می‌گذارد از خانه. شاهزاده از بوسه وا می‌ماند و شاه‌دخت اخم می‌کند. مرگ خش‌خش می‌کند روی اولین پاییزی‌ها. پایین دامنی تاب می‌خورد و شاهزاده خم می‌شود تا  از زیر کفش‌های شاه‌دخت انگشتانش را پیدا کند. چشمانش دورتر از حادثه ایستاده، می‌نگرند. قلبش را مرگ می‌گذارد توی کیف چرمی‌اش. لب‌ها جدا افتاده همچنان می‌بوسد. شاه‌دخت خم نمی‌شود و آرام -آن‌قدر آرام که چشمانِ جدا افتاده‌ی شاهزاده ثبت کند- می‌چرخد. شاهزاده همان جا قوز کرده می‌ایستد و یخ می‌زند.

 می‌گرید و می‌بوسد. بدون هیچ اجازه ای همه‌ی آنچه نباید را!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۱
علی اسفندیاری

نظرات  (۱)

!!!
پاسخ:
؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">