گردنه

گردنه
Instagram

کتابِ بی‌نامِ اعترافات

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بله. درست مثل همان فیلم‌های مزخرف و گیشه‌ای که دیده‌اید ادای عاشق‌ها را در می‌آورم. عکسش را گذاشته‌ام جلوم. خیره شدم به‌اش و متن عاشقانه‌ی مبتذلِ فیس‌بوکی می‌نویسم. بله درست مثلِ چیپ‌ترین کانال تلگرامی‌ای که تا به حال دیده‌اید. نشسته‌ام و آهنگ "از پیشِ من نرو"ی سه دقیقه و شانزده ثانیه‌ای را از خواننده‌ای که اسمش را هم نمی‌دانم در مدیاپلیر گذاشته‌ام و دکمه تکرار را فعال کرده‌ام. دقیقا مثل همان فیلم‌های ماست‌وخیاری که اسم‌اش را هم یادتان نمی‌ماند اشک می‌ریزم و سفیدی چشم‌های محبوبم را در عکس روبرویم می‌کاوم. خوب شد تنهایم و نگران نیستم از این‌که کسی به چشم‌های سرخ و پف‌کرده‌ام بخندد. می‌شود پتو را کمی بالاتر کشید تا زیر چشمانم و با شیرازه‌ی ابریشمی پتو، خیسیِ مژه‌ها را خشکاند. به‌اش لبخند می‌زنم و اشک می‌ریزم. از شنبه‌ی گذشته خبری ازش ندارم.

*

صبح شنبه پیامی می‌آید. قرار بود مادرش زنگ بزند و با من صحبت کند. چند دقیقه بعد موبایل زنگ می‌خورد. برای این که راحت‌تر صحبت کنم از اداره می‌روم بیرون. می‌دانم بیشتر از ده دقیقه طول می‌کشد. کاپشن می‌پوشم و کلاهِ بزرگش را می‌اندازم روی سرم. تا روی چشم‌هایم پایین می‌آید. عبوس و تند راه می‎روم. حالا بیش‌تر از آن‌که اضطراب داشته باشم عصبی شده‌ام. یکی از همکاران از کنارم رد می‌شود و دستی به شانه‌ام می‌زند و رد می‌شود. اصلا ندیدم‌اش. صحبت‌ام را با صدای آرام شروع می‌کنم. سوالی که می‌دانم برای پرسیدن آن زنگ زده را خیلی زود می‌پرسد. و من جوابی را که دوست ندارد بشنود همان اول می‌دهم و باقی صحبت‌ام گریه‌آور می‌شود. من ول‌اش نمی‌کنم!

*

بیست‌ویک سال است که می‌شناسم‌اش اما فقط یک سال و چهار ماه است که می‌شناسم‌اش و می‌دانم که هیچ نمی‌شناسم‌اش!

بیست و یک سال و هفت ماه می‌گذرد. از آن لحظه‌ای که زیر آفتابِ داغ می‌دوم توی کوچه، پیکانِ زرد جلوی در خانه‌ی مادربزرگم می‌ایستد و بچه که دختر است.

درست یک سال و چهار ماه می‌گذرد، از آن بعدازظهری که توی ترمینال آرژانتین پیامکِ ناشناس را باز کردم و هم‌زمان کتابِ بی‌نامِ اعترافات را با چهارصد و هشتاد و شش صفحه‌ اعترافاتِ لذیذ و زجرآور. 

حالا شده‌ام آن پسرکِ نویسنده‌ای که از ماتَرکِ اجدادش همین یک جلد کتابِ نخوانده را می‌خواهد. همین یک نفرِ نشناخته را. 

.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">