گردنه

گردنه
Instagram

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجلس روضه» ثبت شده است

این که روضه بگیری توی خانه ات و در و همسایه را هم دعوت کنی که ایراد ندارد. اصلا از قدیم رسم بوده. توی خانه ی بزرگان بیشتر. اصلا شلوغ تر. سفره اش رنگین تر بوده. چلو و خورش مسما که از قدیم رسم بوده. قورمه سبزی هم که هنوز روز تاسوعا درِ هر خانه ای توی میخچه گران گرگان را بزنی به راه است. پس داد و بیدادم برای چیست؟ پس سرخ کردن و زور اضافی زدنم برای چیست؟ بزرگان همه همین کارها را کرده و می کنند. حالا هم یک عده دارند همان کار را می کنند. سردار سفره ی نذری می اندازد (که لایوصَف) و همه ی در و همسایه را که نصف سردارند و نصف از آن دسته های همین چندوقت دیگر "سردار شدنی". سفره ی سرداری انداختن که ایرادی ندارد. نذری دادن که قاعده قانون ندارد. هرکس، هرجور وبه هرکس دوست داشت می تواند نذری بدهد، من را سنَنَ اصلا. حالا همه دوست و رفقا جمع شده اند توی یک شهرک که دیگر تقصیر سردار نیست. او نذری اش را می دهد. اشکال کار این است که من و تو نمی رویم توی همان شهرک با ایشان همسایه بشویم و صدقه سری بخوریم. اصلا اشکال همه ی مملکت همین است که نمی آیند توی همان شهرک دور همی سفره نذری بیاندازیم. هرکسی را شأنی است البته. یک وقتی هم مشکل همه ی ما این بود که نمی رفتیم سر کوچه ی دکتر خانه بخریم که گوجه ی کیلو 300 تومنی بخوریم. تمام مشکل ما هم همین اشتباه مکانی است. این که درست انتخاب نکردیم که کجا باشیم. اشتباه ملت این است که می روند عبدل آباد خانه می خرند بعد هی می نالند که چرا شهرداری نمی آید دو تا سطل آشغال بگذارد برای ما تا هرشب گربه ها به کثافت نکشند بر و خیابان را. اشتباه کردی برادر من. اشتباه کردی. از کسی هم انتظار بیجا نداشته باش. وقتی سران مملکتت رفتند شهرک برای خودشان زده اند و چپیده اند توش و خیابان هایش را گشاد کرده اند و ویلایی و آپارتمانی زده اند و همه امکاناتی فراهم کرده اند برای رفاه حال زن و بچه، تو غلط می کنی زن و بچه را برمی داری می بری توی آن همه کثافت و موش و معتاد!

تقصیر خودت است. کسی به تو نگفته زن و بچه اش از زن و بچه ی تو خونشان رنگین تر است. خودت داری به خودت ظلم می کنی. شهرک به این خوبی. خوش آب و هوایی. بازار تره بارش هم گوجه دارد هم آناناس. همه اش یک قیمت.همه اش هم ارگانیک. بخر بده بچه ات بخورد گوشت تن بگیرد یک خرده. یک شاسی بلند هم بخر برای زنت تا برود دخترکت را از مدرسه بیاورد. اصلا هم خلاف شأن نیست. توی این شهرک پر است از چادری های شاسی بلند سوار. حالا از قضا همه شان زن فلان سردار و فلان رییس از آب در می آیند دیگر اتفاق است. این شهرک برای همه است. کمی هم تردید نکن که شهرک سازی فقط و فقط توی تل آویو و حیفا و اشدود و آریل طرف دار دارد. وگرنه ما که از اولش گفتیم شهرک مال همه است. زن و بچه ی تو و سردار ندارد. همه ناموس این مملکتند. تختشان نرم و نانشان گرم باد! 

ببین! خودت حرف گوش نمی کنی. حالا که از هرجای این مملکت پا نمی شوی دست زن و بچه را بگیری بیایی توی شهرک بغل دست خودمان کوفت هم دستت نمی دهیم بخوری. سفره نذری سردار پهن بود. خودت نیامدی بنشینی سر سفره بدبخت!

اصلا بیخود می کنی حرف می زنی. اصلا چرا سرخ شدی؟ ها؟؟ همین است. هرچیزی شأنی دارد. مگر می شود شام سردار یک رقم غذا باشد؟ هرچیزی، هرجایی، هر شهرکی، شأنی دارد. شمع دان چند میلیونی هم، شأن است و نبودش کسر شأن. خیلی چیزها را چون نمی فهمی به مذاقت خوش نمی آید. به آن بنده خدا ها ربطی ندارد. اگر نمی فهمی اپل6 دست یک کره خر بچه مدرسه ای چکار می کند، از نفهمی خودت است. وگرنه توی شهرک همه دارند و کسی هم از کسی ایراد نمی گیرد. همه، هم را می فهمند. این نفهم بازی ها را ندیدپدیدهای امثال تو در می آورند و آرامش همه را بهم می زنند. خودمان انقلاب کردیم(حداقل همه این طور فکر می کنند)، خودمان هم می دانیم باهاش چکار کنیم. انقلاب نکرده ایم که باز هم بچپیم توی همان اتاق 12 متری و بعد نمازصبح 22بار نادعلی بخوانیم برای ادای قرض. انقلاب کرده ایم که همین بشود که می بینی. شهرک مان هم حالا همه چیز دارد. خیالمان راحت است که زن و بچه مان سالی دوازده ماه پایشان به محله پلاسیده ی شما باز نمی شود تا روحیه شان به هم بخورد. اگر قرار است کسی هم کسی بشود برای خودش، همین ماییم.

***

بس است. خودزنی بس است. تف به غیرت گندهبَک های گردنبهپهلو چسبیده ای که خیال می کنند همهی مملکت به این پهنا، همان شهرک خراب شده ای است که توی کوچه پس کوچه هایش می خزند!

 

___________________________________________________________

+ چشم روشنی شهرک نشین ها: یک و نیم میلیون خانواده در یک اتاق زندگی میکنند. لینک خبر: :http://mizanonline.ir/fa/content/22316

++ این بیان هم شورش را درآورده، جانم در آمد لینک بگذارم روی متن. نشد! بلاگفا کجایی که.....؟

+++ با این یک بیت نمی دانم تکلیف مان چیست. ببخشید صائب. علی الحساب،خاموشی که نشد کار!

خم سربسته جوش باده را افزون کند صائب/ به لب مُهر خموشی گر زنم دیوانه می گردم...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۳ ، ۱۸:۲۰
علی اسفندیاری