گردنه

گردنه
Instagram

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

وقتی چیزی را نمی‌شناسی ابتدا میپرسی "چیست؟" و بلافاصله بعد از شنیدن نامش از شنیدن پاسخ اقناع می‌شوی. اما پس از آن بی‌درنگ سوال دوم شکل می‌گیرد‌‌. سوال دوم "چگونه؟" است. این چیز، شکل‌گیری اش، خلقتش، ساختش چگونه است؟ عملکردش چگونه است؟ زیستش، نگاهش، کنش و واکنشش چگونه است؟ این سوالات به مراتب از سوال نخست مهم ترند. درواقع همه‌ی این چگونگی‌ها هستند که آن چیستی را شکل می‌دهند. برای ذهن خالی از علم مطلق، برای علم انسانی، چیستی بیش از یک نامِ توخالی نیست. آن‌چه به آن نام، کنش، حرکت و ظرایف می‌بخشد، همان چگونگی است. برای این‌که چیزی را بشناسیم تنها و تنها یک گذرگاه داریم و آن چگونگی است. برای آن‌که مفهومی را به دیگری انتقال دهیم تنها یک‌ راه داریم و آن چگونگی است. یعنی بیان مختصات، مشخصات و ظرایف هرچیز. برای یک اثر هنری که چیزی جز انتقال یک حس از هنرمند به مخاطب نیست ابزاری جز بیانِ چگونگی وجود ندارد. بیان درستِ چگونگی، همان هنر است. این که صرفا بگوییم "دیروز یک تصادف وحشتناک دیدم" نه هنر است و نه ابدا انتقال یک حس و تجربه. اگر مخاطب بخواهد حس و مفهوم مورد نظرمان را بفهمد نیاز است ما تمام این چیستی ها را به چگونگی تبدیل کرده و دوباره به خوردش بدهیم. باید "دیروز"، "تصادف" و "وحشتناک" را از چیستی به چگونگی ارتقا بدهیم و به حس و مفهوم تبدیل کنیم. باید بفهمانیم که چون تازه یک روز از آن واقعه گذشته است نمی‌توانیم به راحتی فراموشش کنیم و مدام این تصویر از ذهن‌مان می‌گذرد. اما مهم‌تر این‌که چه تصویری؟ یک "تصادف وحشتناک". پس باید به خوبی به مخاطب بفهمانیم که چه اتفاقی رخ داده است که قبل از هرچیز یک تصادف است و بعد از آن می‌تواند وحشتناک هم باشد. ببینید! عملا هیچ چیزی در هنر از پیش خلق شده نیست. هنرمند مطلقا حق ندارد لقمه‌ی جویده شده‌ی خالق دیگری را نشخوار کند. مخلوق هر هنرمند مخصوص خودش است. از این روست که هنرِ عام، هیچوقت زاده نشده و ابدا زاده نخواهد شد. هنر، مخلوق است. و هر مخلوقی خاص است، حتی اگر نام عامی بر آن نهاده شود. حتی اگر برای چیستیِ چیزهایی مفهوم عام و مشترکی پیدا کنیم هرگز برای چگونگی اش حق و البته توان چنین تعمیمی را نداریم. چرا که اگر ما به میلیون ها نگاه، می‌گوییم "نگاه"، اما عملا نگاه1 با نگاه2، نگاه2 با نگاه3 و نگاه3 با همه‌ی آن میلیون‌ها نگاه دیگر متفاوت است. هر نگاه متعلق به یک زمان، مکان و شخص خاص است. و تعریف این خاص بودن یعنی تشخیص یک نگاه مخصوص از میان میلیون‌ها نگاه دیگر. توانایی خلق این تشخیص، همان هنری است که به انتقال حس می‌انجامد. اگر فکر می‌کنیم درون اثر هنری‌مان هرچقد بیشتر از ابژه‌های جدید و تازه و ناشناخته استفاده کنیم اثر خلاقانه‌تری داریم عمیقا اشتباه کرده‌ایم. چرا که خلاقیت هنر در بیان آن چه که هست، نهفته است. هنر برای پاسخ دادن است. نه برای سوال. پاسخ به "چه‌ای که هست"، نه انباشت چه‌ای بر دیگر چیستی‌ها!
خلاقیت، بیان چگونگی ست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۶
علی اسفندیاری